آیا تاکنون از خود پرسیدهایم این شیطان که این همه در آیات و روایات در مورد دشمنی او تاکید شده و ما را به مبارزه با او فراخواندهاند، چه کسی است؟ چرا شیطان با همه آدمیان دشمن است؟ چرا از روز آفرینش انسانها تاکنون، لحظهای برای به دام انداختن آنها آرام نگرفته وتا قیامت نیز آرام نمیگیرد؟ چگونه این دشمن، انسانهای بیشماری را از قشرهای گوناگون به ضلالت گمراهی کشانده و هنوز هم با وسوسهها و شگردهای نو به میدان میآید تا گروهی دیگر را شکار کند؟
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر ارزشمند المیزان میفرمایند: «موضوع ابلیس نزد ما، امری مبتذل و پیش پا افتاده است و اعتنایی به آن نداریم؛ جز آن که روزی چند بار او را لعنت کرده، از شرش به خدا پناه میبریم و برخی از افکار پریشان خود را از این جهت که از ناحیه اوست، زشت میشمریم؛ لیکن باید دانست که این موضوع، موضوعی است بسیار قابل تامل و شایان دقت و بحث. متاسفانه تاکنون در صدد برنیامدهایم ببینیم قرآن کریم درباره حقیقت این موجود شگفت که در عین این که از حواس پنهان است و تصرفاتی عجیب در عالم انسانیت دارد، چه میگوید. چرا نباید در صدد برآییم و چرا در شناختن این دشمن خانگی و درونی اینقدر بیاعتناییم؟ دشمنی که… تا ما را به عذاب جاودانه نیندازد، آرام نمیگیرد».
امام کاظم(ع) در بخشی از پندهایشان به «هشام» درباره دشمنی که بیش از هر دشمنی لازم است با او مبارزه شود، میفرماید: «نزدیکترین و دشمنترین دشمنان تو، و کسی که دشمنان تو را بر ضد تو میشوراند، جز ابلیس پلید کسی نیست».
شیطان دشمنی است که با اهدافی خاص به میدان میآید و مبارزهاش حساب شده است. او از کمینگاهها و گلوگاههایی که انسان در آنها به دام میافتد، آگاه است و به هیچ چیز جز به اسارت درآوردن آدمی قانع نیست. بنابراین، آیا معقول است این دشمن را دستکم گرفته، بدون شناخت و برنامه به جنگش رویم؟
تا کنون بیشتر در مورد نمادها و علائم شیطانپرستی بحث شده، ولی کمتر به نحوه عملکرد شیطان و پیروانش پرداخته شده است. در این سلسله مقالات بیشتر به شیوه های شیطان پرداخته میشود تا بتوان پیروان او را از روی نحوه عملکردشان نیز شناخت. ذکر این نکته ضروری است که در تهیه این مقالات از وب سایت هارون یحیی و کتاب تفسیر نمونه استفاده فراوان شده است.
بخش ۱: شیطان، دشمن قسم خورده انسان
شیطان آنچنانکه از موارد استعمال آن به دست می آید موجودی است فتنه انگیز، موذی و مضرکه پیوسته در صدد آزار و اذیت و انحراف و گمراهی مردم است و بر ایجاد اختلاف و فساد کوششی پیگیر و مستمر دارد، چنانچه خداوند در آیه ۹۱ سوره مائده می فرماید:
إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ… شیطان میخواهد در میان شما دشمنی و بغض و کینه ایجاد کند… .
اما ابلیس به معنای مایوس از رحمت خداست و آن موجودی است سرکش و عصیانگر که از روی نافرمانی و تمرد، دستور خداوند متعال را اطاعت نکرده و بر آدم خاکی سجده ننموده است.
شیطان اسم جنس (اسم عام) است و شامل نخستین شیطان و همه شیاطین میشود ولی ابلیس اسم خاص است و اشاره به همان شیطانی است که اغواگر آدم شد.
او یک افسانه یا موجود خیالی نیست، بلکه موجودی زنده بوده و در تمام ادوار تاریخ بشریت وجود داشته است. او هیچگونه تفاوتی میان انسان ها قائل نیست: جوان یا پیر، مرد یا زن، پادشاه یا گدا…، او مخالف تمام بشریت است، حتی در همین وقتی که این مطلب را می خوانید در پی گمراهی شماست! برای اینکه به هدف خود برسد، حتما لازم نیست که مردم او را عبادت کنند یا وجود خداوند را انکار کنند که او خودش هم این کار را انجام نداده است. یگانه آرزوی شیطان اینست که حتی المقدور انسانها را از حقیقت دین خداوند دور نگهدارد و نگذارد مردم صادقانه از خداوند پیروی کنند، و مردم را به عذاب ابدی گرفتار کند. حتی بعضی اوقات با استفاده از نام خداوند مردم را گمراه میکند!
ولی نباید تصور کرد که این جمله بوی «جبر» می دهد، و شیاطین مجبورند پیروان خود را گمراه سازند، بلکه این نتیجه حتمی برنامه ای است که آنها با میل خود انتخاب کرده اند، مثلا هنگامی که «ابلیس» رئیس و سر سلسله شیاطین، در برابر فرمان خدا سرپیچی کرد و با میل و اراده خود راه طغیان و حتی اعتراض به ذات پاک خدا را پیش گرفت، چنین کسی جز این که گمراه و گمراه کننده باشد، سرنوشتی نخواهد داشت و همچنین شیطان های دیگر از انس و جن.
طغیان ابلیس درمقابل الله سبحانه وتعالی
در قرآن اصطلاح “شیطان” برای کسانی اطلاق می گردد که تا روز قیامت کوشش خواهند کرد انسان های روی زمین را از راه خداوند گمراه کنند. جد تمامی این شیطان ها “ابلیس” می باشد، کسی که در زمان خلقت آدم علیه سلام در مقابل امر خداوند نافرمانی کرد. بر اساس قرآن کریم زمانیکه خداوند آدم را خلق کرد به تمامی ملائک امر کرد که به این مخلوق جدید سجده کنند. تمام ملایک پیروی کردند، اما تنها کسی که از این امر اطاعت نکرد ابلیس بود. او ادعا نمود که بر آدم برتری دارد و قبل از اینکه خداوند او را از حضور خود دور کند و به زمین فرود آورد از خداوند خواست که به او مهلت دهد، از اینجا بود که دشمنی شیطان با انسان آغاز گردید، قرآن کریم تمام این حقیقت ها را به شکل ذیل بیان می کند:
البته باید توجه داشت که سجده فرشتگان برای آدم به معنی سجده پرستش نبوده است، زیرا پرستش مخصوص خدا است، بلکه سجده در اینجا به معنی خضوع و تواضع است (یعنی در برابر عظمت آدم خضوع کردند) و یا به معنی سجده برای خداوندی است که چنین مخلوق موزون و با عظمتی آفریده است.
بعد از اینکه خداوند شیطان را بیرون راند، ابلیس کوشش های خود را برای فریب دادن آدم و حوا آغاز کرد. این واقعه که آغاز تاریخ بشریت است در قرآن چنین بیان گردیده است:
آری! شیطان وجود دارد. او دشمن است، دشمنی آشکار و مهارتی خاص در فریب دادن دارد.
بررسی منطق شیطان
دلیل نافرمانی ابلیس در مقابل خداوند در قرآن کریم به شکل ذیل بیان گردیده است:
چون ابلیس خود را نسبت به انسان برتر می دانست از تعظیم کردن به او امتناع کرد. ابلیس چنین می پنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکی از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمی کرد و آگاهانه دروغ می گفت، زیرا می دانیم خاک سرچشمه انواع برکات و منبع تمام مواد حیاتی و مهمترین وسیله برای ادامه زندگی موجودات زنده است، در حالی که آتش چنین نیست.
به عبارت دیگر، تمام اساس غرور ابلیس بر تفاوت فیزیکی این دو مخلوق بنا شده. بهرحال هم ابلیس و هم انسان به هر شکلی که باشند، مخلوق خداوند هستند. این کاملا غیرمنطقی است که یک مخلوق، به گمان اینکه مواد متجانس او (آتش) بر مواد متجانس دیگری (خاک) برتری دارد، در مقابل کسیکه هر دو را خلق کرده، نافرمانی کند. این حقیقت در قرآن کریم به شکل ذیل بیان گردیده است:
جالب است که خود ابلیس انکار نمیکند که خودش هم آفریده خداست، بهرحال او فقط به برتری خود نسبت به آدم تاکید میکرد، برتری که فقط خود ابلیس به خودش نسبت میداد و این برتری از جانب خود او بود نه خداوند.
آیات دیگری که به ضعف منطق ابلیس میپردازند به شرح ذیل است:
در کل هدف از بیان این سرگذشت این است که به انسان ها یادآوری شود وجود آنها آنقدر با ارزش است که تمامی فرشتگان برای جدشان «آدم» به سجده افتادند، انسانی با این همه شخصیت، چرا باید اسیر چنگال شیطان، و هوای نفس شود؟!
لجاجت شیطان و غرور و تکبر و حسدش که سبب شد، برای همیشه از اوج افتخار سقوط کند، و در لجنزار لعنت فرو رود، می تواند هشداری برای همه افراد لجوج و مغرور باشد، تا عبرت گیرند و رویه شیطان را رها کنند.
ذکر این نکته ضروری است که نفوذ وسوسه های شیطانی در انسان یک نفوذ ناآگاهانه و اجباری نیست، بلکه ما به میل خویش وسوسه او را به دل راه می دهیم. به عبارت دیگر رابطه شیطان و گمراهان، رابطه ((پیشوا)) و ((پیرو)) است، نه رابطه ((اجبار کننده )) و اجبار شونده.
تکبر و برتری جستن که باعث نافرمانی ابلیس در مقابل پروردگار شد را میتوان در میان تمامی کسانی که انبیا و اولیای الهی را منکرند، به خوبی مشاهده کرد. این ها کسانی هستند که تمامی انبیا را، که آن ها هم انسان بودند، رد نمودند. آنها تاکید میکردند که پیامبر باید نسبت به انسان عادی از توانایی خاصی برخوردار باشد، و ادعا داشتند که این برتری یا از لحاظ سیاسی باشد یا اقتصادی. در این باره میتوان به منکرین رسول الله (ص) اشاره کرد، طوریکه قرآن ذکر می کند:
از دیدگاه آنها معیار ارزش انسان ها، مال و ثروت و مقام ظاهری و شهرت آنان بود، این سبک مغزان تصور می کردند ثروتمندان و شیوخ ظالم قبائل آنها، مقرب ترین مردم در درگاه خداوند هستند، لذا تعجب می کردند که این موهبت نبوت و رحمت بزرگ الهی، چرا بر یکی از این قماش افراد نازل نشده است؟ و به عکس بر یتیم و فقیر و تهیدستی به نام محمّد (صلی الله علیه وآله) نازل شده، این باور کردنی نیست!
آری آن نظام ارزشی نادرست، چنین استنباطی هم به دنبال داشت، و بلای بزرگ جوامع بشری، و عامل اصلی انحراف فکری آنها، همین نظامات ارزشی غلط است که گاه حقایق را کاملا واژگون نشان می دهد.
منکرین برای اینکه بر پیامبران ایمان بیاورند، می خواستند تا شاهد قدرت ماوراءطبیعی انبیا از طریق معجزه باشند. مثال های متعددی در قرآن راجع به این درخواست ها آورده شده:
برای کسانیکه با پیامبران به مخالفت و جنگ پرداختند، این همان نکته ایست که نتوانستند قبول کنند. منکرین نمی توانند کسیکه همانند آنها است و به شکل یک انسان عادی است را به عنوان پیامبر بپذیرند. این منطق سست و بی پایه، مخصوص به یک گروه و دو گروه نبود، بلکه شاید اکثر افراد بی ایمان، در طول تاریخ در برابر پیامبران به آن توسّل جسته اند. دقیقا این نوع حسادت و برتری جویی و انکار، همانند همان انکار و برتری جویی بی پایه و اساس ابلیس است که در مقابل حضرت آدم سجده نکرد. آیه ذیل ارتباط دارد به کسانیکه به همین دلیل نتوانستند رستگار شوند:
نافرمانی ابلیس معمای عجیبی است! او از آگاهان حقیقت و شاهد قدرت و توانایی خداوند بود. عابد بود. از عذاب و آتش دوزخ با خبر بود…. بیش از هرکس باید دارای ایمانی قوی میبود. با این حال تمرد و نافرمانی او را از یک شخص با حداقل آگاهی نیز نمیتوان انتظار داشت! با این حال غیرعقلانی بودن کارهای ابلیس تنها به اینجا ختم نمی شود، علاوه بر ارتکاب چنین گناه بزرگی، ابلیس از خداوند هراس هم دارد!
آیه دیگری در قرآن نشان می دهد که چگونه شیطان بعد از اینکه منکرین را علیه مسلمین تحریک می کند، آنها را ترک و بر ترس از خداوند اقرار می کند:
تزیین و آرایش شیطان این چنین است که از طریق تحریک شهوات و هوسها و صفات زشت و ناپسند انسان چهره عملش را در نظرش آنچنان جلوه می دهد که سخت مجذوب آن می شود و آن را از هر جهت عملی عاقلانه و منطقی و دوست داشتنی تصور می کند.
از یک جانب ابلیس موجودیت، قدرت و توانایی خداوند را قبول دارد و از جانب دیگر آگاهانه علیه خداوند بغاوت می کند که کاملا این دو امر در تضاد قرار دارند. به طور مشابه، تمام انسانهایی که اوامر خداوند را نقض می کنند، و همانطور که در قرآن ذکر شده، اوامر خداوند را طبق میل وخواسته های خودشان می سنجند، همچون ابلیس مرتکب اشتباه شده اند. آنها هم از موجودیت خداوند به خوبی آگاهند اما کاری می کنند که مشابه کار ابلیس غیر منطقی است.
به هرحال، این نکته را نباید فراموش کرد که خداوند شیطان را آفریده و کار شیطان همیشه تحت نظارت خداوند است، در واقع شیطان هیچ گونه قدرت مستقل ندارد. حقیقت اینست که شیطان تمام کارهای خود را به اجازه خداوند انجام می دهد، و جهد انسان در مقابل شیطان (اعم از انسی و جنی) خود نوعی امتحان از جانب خداوند است.
در بخشهای بعدی به شیوه های شیطان برای گمراه کردن بیشتر اشاره خواهد شد. اما نکته کلیدی که نباید فراموش کرد اینست که شیطان علاوه بر قدرت محدودی که خداوند در اختیار او گذاشته، چیز دیگری ندارد. عملکرد شیطان فقط باعث می گردد گروهی از انسانها که خداوند آنان را شایسته دوزخ معرفی کرده جزا ببینند. کسانیکه از شیطان پیروی می کنند شایسته جنتی که خداوند ساخته نیستند، حتی از حیوانات هم بدتر هستند. خداوند در قرآن در مورد این دسته از انسانها چنین می فرمایند:
همچنین از آیات قرآن چنین بر میآید که شیطان هیچ گونه تاثیری بر بندگان دیندار خداوند ندارد. زیرا خداوند، خود مانع آن می شود، شیطان این توانایی را ندارد که مسلمین حقیقی الله را گمراه کند.
در آیات فوق ، مردم به دو گروه تقسیم شده اند، گروهى که تحت سلطه شیطانند و گروهى که بیرون از این سلطه هستند و براى هر یک از این دو گروه، دو صفت بیان شده است.
آنها که بیرون از سلطه شیطانند، داراى ایمان و توکل بر پروردگارند، یعنى از نظر عقیده تنها خداپرستند، و از نظر عمل مستقل از همه چیز و فقط متکى بر خداوند هستند، نه متکى بر انسانهاى ضعیف و وابسته، و یا بر هوى و هوسها و تعصبها و لجاجتها.
اما آنها که زیر سلطه شیطانند، اولا رهبرى او را از نظر اعتقاد پذیرفته اند و ثانیا از نظر عمل، شیطان را شریک خدا در اطاعت شمرده اند، یعنى عملا پیرو فرمان اویند.
البته انکار نمى توان کرد انسانهائى هستند که مى کوشند و خود را در گروه اول جاى مى دهند، اما بعدا بر اثر دور افتادن از مربیان الهى و یا قرار گرفتن در محیطهاى آلوده و یا به علل دیگر به گروه دوم سقوط مى کنند.
در هر حال آیات فوق بار دیگر این حقیقت را تاکید مى کند که سلطه شیطان بر انسانها اجبارى و الزامى و ناخودآگاه نیست بلکه این انسانها هستند که شرائط ورود شیطان را به محیط جان خود فراهم مى سازند و به اصطلاح جواز عبور از دروازه قلب به او مى دهند.
مثل تمامی موجودات، خداوند برای شیطان نیز وظیفه تعیین کرده است تا این نقش شیطان باعث گردد کسانی که بهشت سرای آنان خواهد بود از دوزخیان جدا شوند. در آیه دیگری خداوند مشخص میکند که شیطان فقط بر چه کسانی تسلط دارد:
همواره توطئه هاى شیطانى مخالفان، میدان آزمایشى براى آگاهان، مؤمنان و کافران تشکیل مى داد، لذا در این آیه میفرماید: «این ماجراها براى این بود که: خداوند القاى شیطان را آزمونى براى آنها که در قلبشان بیمارى است و آنها که سنگدلند قرار دهد».
و در آیه بعد میفرماید: «هدف از این ماجرا این بود آنها که عالم اند و آگاه، حق را از باطل تشخیص دهند، و برنامه هاى الهى را از القائات شیطانى جدا سازند و در مقایسه با یکدیگر بدانند آئین خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتیجه به آن ایمان آوردند و دل هایشان در برابر آن خاضع گردد»
البته خدا این مؤمنان آگاه و حق طلب را، در این مسیر پر خطر، تنها نمى گذارد بلکه «خداوند افرادى را که ایمان آوردند به سوى صراط مستقیم هدایت مى کند».
منبع : حقیقت خاموش
نظرات شما عزیزان: